ماهمیشه از شماعقب تریم
بسم الله الرحمن الرحیم
صدایش کمی از حد عادی بلندتر می شود و همین مسئله باعث جلب توجه بقیه مهمان ها می شود . از همه چیز گله مند است و تمام شکایت هایش هم یک چیز را نشانه می رود : حکومت اسلامی . سعی می کنم به شکوه هایش پاسخ های منطقی و کوتاه بدهم اما او بی آنکه تمایلی به شنیدن پاسخ داشته باشد جمله ای دیگر را آغاز می کند . بحثمان بی حاصل به نظر می آید و با وارد شدن چند نفر دیگر کم کم سمت و سویی دیگر پیدا می کند و من هم آرام آرام خودم را کنار می کشم تا از روی دام جدل شیطان پریده باشم . انتقاداتش بیشتر متوجه رهبر بود و من سعی می کردم مجابش کنم که رهبر نظام با آن همه مشغله قرار نیست به کوچکترین و پیش پا افتاده ترین مشکلات کشور بیندیشد و عده ای دیگر هستند که در این میان دخیل اند و وظیفه شان را به درستی انجام نمی دهند .
بعضی از حرف هایش سخت ذهنم را مشغول می کند و وقتی کلاهم را قاضی می کنم به این نتیجه می رسم که گاهی – و شاید خیلی اوقات – کم کاری یک فرد و یا گروه چه ضربه ی سنگینی بر پیکره ی نظام وارد می کند و به نوعی شبیه این است که در مبارزه ای تن به تن , یکی از اعضای بدن به حال خود رها شده باشد و یا در عمل و عکس العمل هایش از مغز فرمان نگیرد آن وقت است که راه به راحتی بر رقیب باز می شود و اگر کمی باهوش باشد زود متوجه خواهد شد که ضربه های اصلی را بر کدام قسمت باید وارد سازد تا بهترین نتیجه را به دست آورد.
بعد از گذشت چند روز از آن ماجرا وقتی بیانات حضرت آقا در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی را می شنوم بیش از پیش شرمگین می شوم وقتی می بینم رهبر انقلاب با آن همه دغدغه و چالش که برای چنین جایگاهی می توان متصور شد برخلاف تصور من چطور از نکات ریز فرهنگی و تربیتی غافل نیست و حتی برای بسیاری از مسائلی که من و امثال من چه بسا آنها را پیش پا افتاده قلمداد کنیم برنامه دارد و حرص خورده است و مسلما این موضوع فقط شامل ماجرای فرهنگ نمی شود بلکه در تمام سیاست های نظام جاری است و هوشیاری و تیزبینی ایشان در تمام زمینه ها مصداق دارد .
صحبت های ایشان در آن جلسه به واقع می تواند تابلویی هدایتگر در مسیر خدمت به انقلاب باشد چه برای مسئولان و متولیان فرهنگ و چه در سطوح پایین تر برای آنهایی که دغدغه ی فرهنگ دارند و قلبشان از نابه سامانی ها و زنگ خطرهای این حوزه به درد می آید .
در میان جملات آقا بخش هایی را پررنگ تر به ذهن می سپارم ؛ از نگرانی برای زبان فارسی تا مسئله ی جمعیت . بعضی حرف ها شاید ریزبینانه تر باشند مانند دلایل شکست پروژه ی مقابله با عروسک باربی که در واقع می تواند چراغ راهی برای فعالیت های بعد از این باشد یا صحبت از ترویج سبک زندگی غربی به واسطه ی کتاب های آموزش زبان انگلیسی که نیازمند توجه و پیگیری جدی مسئولین این حوزه است . آقا در میان حرف هایشان , نوه هایشان را مثال می زنند که مثل خیلی از بچه های دیگر طرفدار تیم ها و یا بازیکنان مطرح خارجی هستند و هرکدام در پی لباس تیم مورد علاقه و این مسئله برای من خیلی جالب بود چرا که می بینم برخلاف خیلی از اظهارنظرها و گمانه زنی های به دور از آگاهی , فضای خانواده ی ایشان فضایی بسته و خشک نیست و اصولا ایشان چنین فضایی را نمی پسندند بلکه به آزادی های معقول و نسبی خانواده و فرزندان معتقدند و همین نگاه را در رابطه با مواجهه با پدیده های نوظهور فرهنگی, ارتباطی و تکنولوژیکی و یا استفاده از لغات و زبان بیگانه به مسئولین توصیه می کنند و به شدت ایشان را از برخوردهای تند برحذر می دارند و به عکس به برخوردهای حکیمانه دعوت می کنند.
در پایان ترجیح می دهم مطلب را با بخشی از فرمایشات حضرت آقا به پایان برسانم آنجا که ایشان تقریبا در اوایل بحث بر ضرورت نظارت و رصد دولت بر فعالیت های فرهنگی صحه می گذارند و در قالب مثالی زیبا این موضوع را بیان می کنند.
. ” ما اگر چنانچه به يك باغبان و بوستانبان ماهر و زبده ميگوييم كه علفهرزههاى اين باغ را جمع كن، معناى آن اين نيست كه از رشد گلهاى اين باغ ميخواهيم جلوگيرى كنيم يا به آنها دستور بدهيم؛ نه، شما اجازه بدهيد گلهاى معطّر و خوشبو طبق طبيعت خودشان، طبق استعداد خودشان، از آب و از هوا استفاده كنند، از نور خورشيد استفاده كنند، رشد كنند؛ امّا در كنار آنها علفهرزهها را هم اجازه ندهيد كه رشد كنند؛ اگر اين بود، مانع رشد آنها ميشود. اينكه ما گاهى با بعضى از پديدههاى فرهنگى بجد مخالفت ميكنيم و انتظار ميبريم از مسئولان كشور - چه مسئولان فرهنگى، چه غير فرهنگى - و از اين شورا كه جلوى آن را بگيرند، بهخاطر اين است؛ يعنى معارضهى با مزاحمات فرهنگى هيچ منافاتى ندارد با رشد دادن و آزاد گذاشتن و پرورش دادن مطلوبات فرهنگى؛ اين نكتهى بسيار مهمّى است.”
برچسب ها: امام خامنه ای، شورای عالی انقلاب فرهنگی، دغدغه های فرهنگی، زبان فارسی،
نگارش در تاریخ چهارشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۲ توسط معصومه مُرادیان | 5